شعر عاشقانه حامد ابراهیم پور
گرچه طلسم مردهگی مونو با زندگی باطل نمیکردیم
ما رو تو کوچه میزدن، اما دستای هم رو ول نمیکردیم
مثل دو تا سیارهی خالی افتادیم از هفت آسمون هربار
سیلی زدن تو گوشمون هر روز چاقو زدن تو سینهمون هربار
پرپر زدیم و تازه دونستیم هیشکی سقوطت رو نمیبینه
ما زندگی کردیم و فهمیدیم که زندگی یه خـــــواب سنگینه!!
*شاعر: حامد ابراهیم پور*
برای مطالعه اشعار عاشقانه ی بیشتر از این شاعر روی اشعار حامد ابراهیم پور کلیک کنید.
برای مطالعه اشعار بیشتر روی شعر عاشقانه کلیک کنید.
- ۹۶/۰۵/۲۷